فصل مشترک افسانه برگ چای، ایجاد سلامتی و تقویت بدنی بعد از نوشیدن است. از امپراطوری که اتفاقی برگ چای در آب جوشش افتاده و چای نوشیده! تا پیرمرد پارسایی که برای فرار از خوابآلودگی، پلکهایش را میبُرد، اما به لطف پروردگار آنها در قالب برگ چای به او برمیگردند تا خستگی را از دعاگویانش دور کند. این گیاه معجزهگر در چین و سپس هند حکم ضامنی پنهانی برای اقتصاد و سلامتی داشت و همیشه با هزینهای گزاف به دیگر کشورها صادر میشد.
و اما شروع قصه چای در ایران با محمدمیرزای قاجار از نوادگان فتحعلیشاه معروف به کاشفالسلطنه است. فراز و فرود زندگی محمدمیرزا کم از افسانههای کشف چای در جهان باستان ندارد. نوجوانی از تربت حیدریه که تحصیلاتش را در دارالفنون و سوربن گذراند و از شرق دور تا غرب جدید سفر کرد.
شاید همین سابقه زندگی و علمآموزی بود که نگاه محمدمیرزا را به زندگی عوض میکند و در سالهای پیشروی زندگیاش سرچشمه وقایع بزرگی در ایران میشود. از جمله کارهای ترقیخواهانه او طراحی اولین شهرداری مدرن ایران، ایجاد نوار امنیتی در خلیج فارس، کوتاه کردن دست انگلیسها و روسها از گمرکات ایران و مشهورترینش، وارد کردن «چای» به ایرانزمین است.
محمدمیرزا کاشفالسلطنه مشهور به «چایکار ایران» حدود سال 1276 خورشیدی از طرف مظفرالدینشاه برای مطالعه نباتات به سرزمین هند سفر کرد، تا هیمالیا پیش رفت و رازی را کشف کرد که یکی از بزرگترین تغییرات فرهنگی اجتماعی سیاسی و اقلیمی در ایران را رقم زد. محمدمیرزا با چای آشنا بود و هر ساله لیست هزینههای گزاف دربار برای واردات چایی به ایران را میدید. اما در سفر به زادگاه بودا توانست فارغ از افسانههای بازرگانان هندی و چینی، بوتههای درآمده از زمین را ببیند که برگ چایی را تحویل سرپنجه چایچیان میکند.
حالا که معمای سرمنشا این گیاه برطرف شده بود، محمدمیرزا با دوراندیشی خاص خود آب و هوا و زمینهای گیلان را مناسب کشت آن تشخیص داد اما پیش از سر و کله زدن با بومیهای سنتی در ایران بایستی راهی پیدا میکرد تا این گیاه تحت حفاظت حکومت چین و هند را به ایران بیاورد.
او یک سال به صورت مخفیانه با هویت تاجری فرانسوی در مزارع آسام، کانگرا و سیملای هند زندگی کرد و به یادگیری کشت چای مشغول شد. محمدمیرزا قبل مراجعت به ایران، چند صندوق تخم چای و 4 هزار اصله چای در گلدان، به همراه قهوه، تخم کنف، دارچین، فلفل، میخک، هل، انبه، گنه گنه، کافور، ریشه زردچوبه، زنجبیل و غیره تهیه کرد و اندکی قبل از 1300 خورشیدی به ایران آورد.
کاشفالسلطنه، در مبارزهای مدام بین درباریان و کاسبان واردات و مردم محلی توانست چایی را در لاهیجان پرورش دهد و به سلطه هشتاد و سه درصدی واردات چایی از هند به ایران پایان بخشد. صرفهجویی یک میلیون تومانی در سالهایی که پول رایج ایران «قران» بود، باعث بهوجود آمدن پویایی در نظام کشاورزی سنتی شمال و همچنین پرورش نیروهای کارشناس بومی در طول 10 سال آینده بود.
دغدغه آینده ایران تا آخرین لحظات عمر کاشفالسلطنه همراهش بود، حتی زمانی که در سال 1308 شمسی براساس شایعات از پشت سر هدف گلوله جاسوس انگلیسی قرار گرفت و ماشینش را به ته دره سقوط دادند که طبیعی جلوه کند، داشت ماشینآلات راهاندازی کارخانه چایی را وارد ایران میکرد.
نبرد سوداگران خوراک تا امروز هم دست از سر چای برنداشته! همین چندسال پیش بود که چایی وارداتی هند به ایران مسموم تشخیص داده شد تا بار دیگر ارزش کاری که میرزا محمد کاشفالسلطنه برای بومیسازی نیازهای ضروری ایرانیان انجام داد، مشخص شود. محمدمیرزا با اینکه اصالتا اهل تربت خراسان بود، اما وصیت داشت که تا در اولین زمینی که در آن چای کاشته شد به خاک سپرده شود تا همیشه عطر این مهمان آرامشبخش در مشامش باشد.
«یتن یی هنگ» حکیم چینی معتقد بود که نوشیدن چای برای فراموش کردن غوغای دنیاست و ایرانیان بیش از یک قرن است که در ادامه زندگی پر غوغای کاشفالسلطنه، این نوشیدنی آرامشبخش را در رژیم فرهنگ و خوراکی خود به یادگار دارند.
پشت هر جرعه چای ایرانی سفر اعجابانگیز کاشفالسلطنه از نواحی مختلف هند به بمبئی و از آنجا به بندر بوشهر و بعد شیراز و سپس مسیری دشوار تا تهران و گذراندن از سینه ستبر البرز و رسیدن به گیلان و آرام گرفتن در لاهیجان نهفته است. شاید راز آرامشبخش بودن نوشیدن چایی همین از سرگذراندن این سفر پرفراز و نشیب است، با وسعت دید و آیندهاندیشی محمدمیرزا چایکار، کاشفالسلطنه عزیز.